زبانحال سیدالشهدا در شهادت حضرت علی اکبر علیهالسلام
بِهـَـم آنـقـدر میآمـد نـمـازم با اذانِ تـو گره عمری بِهَم خورده توانم با توانِ تو همیشه با تو میگفتم کنارم اکبرم که هست چه غم از پیریَم وقتی نگاهِ آخرم که هست به تو گفتم برو اما پدر پشتت به راه اُفتاد نگـاهِ بر نگـاهِ تو، لـبـم اما به آه اُفـتـاد از این بدتر نمیگردد که اسبت اشتباهی رفت از این بدتر نمیگردد که چشمانت سیاهی رفت سبکتر گشتهای اما شـبیه پَر نـمیمانی چرا بر رویِ دستانم علیاکبر نمیمانی علیجان زندگانی از جوانمرده نمیآید توانِ راه رفتن از زمین خورده نمیآید زمین خوردی زمین خوردم پدر گفتی پدر گفتم بهَم خوردی بهَم خوردم جگر گفتی جگر گفتم نگاهم تار میبیند کجا چـیدم کجا چیدم کشیدم دست بر خاک و تو را رویِ عبا چیدم تمام زخمهای تو تَرک خورده نمک خورده شدی مانند زهرایی که در کوچه کتک خورده |